نیکانیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

عشق من نیکا

بمیرم برات مامانی

دخترک قشنگ و صبورم بمیرم برات که اینهمه درد داشتی ولی همش میخندیدی..... امروز یه روز سخت بود یه هفته ای بود که دوباره غذا نمیخوردی شیر نمیخوردی امروز که بردمت دکتر گفت که باید اندوسکوپی بشی تا دکتر دقیقا بفهمه مشکل فرشته ی کوچولو چیه من پشت در کلی گریه کردم تا کار دکتر تموم بشه ولی تو از من قوی تری چون تا اومدی بیرون ساکت شدی انگار نه انگار دلم میخواد همیشه همینجوری قوی و محکم باشی دخترکم ایشالا داروهاتو میخوری و زود زود خوب میشی ببخش که نخوردنات و به حساب بد غذایت میذاشتم و نمیدونستم دل کوچولو دخترکم سوخته از بس بالا اورده بمیرم برات مامانی ای کاش میشد همه دردت وبدی به من کوچولوی مامان ، جیگرم سوخت مامانی وقتی فهمیدم تو چه ق...
11 اسفند 1390

از کجا شروع کنم....

نیکای عزیزم  الان که  شروع به نوشتن کردم تو 9ماه شدی نمیدونم از کجا شروع کنم ....... ولی خوب همینجوری چیزایی رو که به ذهنم میرسه برات مینویسم ، شاید تا وقتی خودت مادر نشی حوصله نکنی اینارو بخونی ولی بالاخره یه روزی میخونی.... بی مقدمه برات میگم قبل از اینکه تو بیای تو دل من یه فرشته ی دیگه تو دلم اومد اما زیاد پیشمون نموند و من و بابا اون و دو ماه بعد از دست دادیم خیلی ناراحت بودیم ولی خدا نخواست زیاد غصه بخوریم و دو ماه بعد تو رو بهمون داد نمیتونی بفهمی چه قدر نگرانی کشیدم تا روزی که تو دنیا بیای...... بابا دوست داشت تو بانوی اردیبهشت باشی به خاطر همین روز سی و یکم اریبهشت ساعت سه بعد از ظهر تو پاهای کوچولوت رو تو ای...
2 اسفند 1390

حرف اول

دخترکم اینجا خاطرات و عکسات رو برات یادگاری میذارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی و بدونی تو روزایی که فسقلی بودی و یادت نیست چی شده و چی گذشته...   ...
1 اسفند 1390
1